گردشهاي دو نفري:)
من و سلنا جون از ديروز شروع كرديم كه موقع ظهر كه افتاب پهن شده رو زمين و همه جا رو حسابي گرم كرده بريم با هم گردش و پياده روي توي پارك نزديك خونه (به قول بابايي حياطمون ). آره ديگه كالسكه رو بر ميدارم اين عسل كيجو رو ميزارم توش و ميريم توي پارك . چند دور پياده روي و البته امروز خريد هم كرديم با هم . ديروز يك خانمي اومد گفت : واي جوراب دخترتون افتاده بود من برداشتم (تكرار داستان سيندرلاي من ) بدو بدو رفتم گرفتم . بعدش يك مامان بزرگ اومد با نوه اش به اسم الينا ، كلي صحبت كرديم و البته دخترم اون موقع خواب بود. وقتي سلنا توي پارك شير ميخوره چون آفتاب بهش ميخوره و دوست داره چشماش رو ببنده چند دقيقه اي نميگذره كه ماماني ميبينم بله سفيذبرف...